دنیای فا ... دنیای ماست !

هر که در این بزم مقرب تر است ...

دنیای فا ... دنیای ماست !

هر که در این بزم مقرب تر است ...

من اشتباهی نیستم ... من خودم را پیدا کردم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

عجب دنیایی  ... مجازی حرف می زنیم ، مجازی می خندیم ، مجازی غصه می خوریم ، مجازی می بینیم ، مجازی حس می کنیم ، مجازی نهار میل می کنیم ، مجازی کتک می خوریم ، مجازی می رقصیم ، مجازی نا پدید می شویم ... مجازی مجازی مجازی !

کم کم خودمان هم مجازی می شویم ... یک شخصیت مجازی خیالی ... که آن طور که هست نیست ... آن طور که دوست دارد باشد خودش را نشان می دهد . اندک اندک خودش را دیگر حس نمی کند ... درک نمی کند . راستی تو چرا اینقدر فرق کرده ای ؟؟؟

ما آدم ها کمی بی ظرفیت تشریف داریم . دورهمی های شبانه با اهل خانه جایش را به چت در فلان چت روم داده ... مهمانی های گرم گذشته که همه بودند ، خندان و بشاش ، جایش را به استفاده از لاسیگ دیوایس های پیشرفته امروزی داده ... بزن بزن های هولناک بچه های کوچه بر سر یک " احساس ملموس " جایش را به کل کل و بحث های مسخره حول یک "ادم مجازی" داده ...

البته این سکه سوی دیگری هم دارد ! ... گاهی تو کسی را می شناسی ، رفیقی ، انگیجد ! هستی  ، اما فاصله افتاده ... فاصله تابستان ،  فاصله سفر ، فاصله قهر ... ولی گاهی نه ! همه زندگی ات می شود آدم های غریبه ی نا آشنای غیر حضوری . این جاست که تو هم دیگر غریبه می شوی ... و این یعنی آغاز یک بازی خطرناک !

فضای مجازی دنیایی دارد ... اما مراقب باشیم دنیایمان مجازی نشود . مواظب دوستی هامان باشیم که رنگ تخیل نگیرند . حواسمان به احساساتمان باشد که خرج قبر بدون میت نشود ...

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۱:۴۸
احمد فضلوی

صدای بچه ها مرا از خواب می پراند ... صدای جیغ و داد و فریاد . صدای زندگی ...

از وقتی آمدیم اینجا ، همسایه یک مهد کودک جمع و جور با صفا شده ایم ... و این بچه ها دختر پسر های با مزه و شیرینی هستند که به لطف والدین "خیلی شاغل " شان ، دمدمای ساعت ده گرمای صدایشان را زیر تن منجمدم می گیرند . آنچنان شاد و سرحال اند که انگار نه انگار مفهومی به نام غم اصلا وجود خارجی دارد !

آخر دنیایشان پر از سادگی است ، پر از دوستی ، پر از خاله ! ... پر از قهر های چند ساعته ... پر از عشق های بی منت ...پر از یک رویی یک دلی یک رنگی ... و خالی از پول و ملک و عدد ... خالی از استرس نوسانات بازار سکه و ارز که نکند فلان مقدار بدبخت شود ... خالی از کینه از کسی که روزی جایی حرفی نامربوط را ناخواسته بد زبان آورده ... خالی از فیسبوک که چرا فلان پست من پاک شده ؟؟؟ که همین شود دلیل جدایی ... خالی از امتحان ، درس ، خوابگاه ، دزد ، تحصن ، بازداشت ، مقصر ، کلید ! ...  

کاش این بچه ها بچه بمانند ... کاش هیچ وقت بزرگ نشوند . کاش جای این پر و خالی ها عوض نشود ... 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۱:۳۴
احمد فضلوی

ساعت به وقت محلی ده و بیست و چهار دقیقه صبح اولین روز تابستان 92 ... و من غرق خواب ... نمی دانم چه خوابی می دیدم اما حسم اصلا جالب نبود ! ... که طبق معمول گوشی بی صاحب من صدایش را می گیرد روی سرش ... با آن زنگ " گراهام بلی " خاطره انگیز !

صدای پشت خط آشنا نیست ... و ایضا شماره . مغز موریانه خورده خودم را می چلانم بلکه اسمی به ذهنم برسد ... اما انگار همین الان از مادر زاده شدم ! ... حالا در خواب و بیداری افکار ماورایی ولم نمی کند . غلط نکنم بالاخره مزد شب بیداری هایم را گرفتم و خدا ... اما من که شب ها مناجاتی نکرده بودم و سر در موبایل داشتم !!! ... از طرفی ناشناس پشت خط دارد از مجله و نشریه و نوشتن و اینها حرف می زند و هی وبلاگ وبلاگ می کند ! یعنی خدا همه امورات عالم را گذاشته یک طرف ، آمده به من می گوید وبلاگ وبلاگ ! ...

ناشناس داشت از مزایای وبلاگ داشتن و اینکه بالاخره باید از جایی شروع کرد می گفت و من در حال اتمام مراحل خوابم بودم ! ( جهت اطلاع فرایند خواب و بیداری حقیر مراحلی دارد ... تا ساعت سه که با دوستان " آن " می حرفیم ... بعد هم که می رسیم به اذان صبح ... بعد به شکل غیر ارادی قش می کنم ... یکی دو ساعت بعد ابوی عزم خروج از منزل می کند که خب من  به عنوان تنها بازمانده ایشان ، تا دم در بدرقه شان می کنم ... سپس قش ! ... معمولا یکی دو ساعت بعد کسی پیدا می شود که با من کار داشته باشد ... دوباره قش ... ساعت نه خودم بیدار می شوم می بینم همه چی مرتبه ! دوباره می خوابم ... ساعت ده که موبایل عزیزم صدایش در می آید که : خاک بر سر علاف زن ذلیلت !!! ... بالاخره تا یازده دیگر رسما بیدار می شوم :پی )

بله ... آن بنده خدا ( که کاشف به عمل آمد از بچه های یونیست ! ) حرف هایش را زد و من دوباره خوابیدم . اما حرف بدی نمی زد ...

خلاصه به حکم وقت مفت وبلاگ مفت ! وبلاگی ساختم از جنس فا ... که بنویسم کمی بیشتر ... تا بخوانی کمی راحت تر ... تا نظر دهد کمی نزدیک تر . J

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۲ ، ۲۰:۰۳
احمد فضلوی